تعهد به هنر
بعد از درگذشت «مرتضا پاشایی» ملت در حرکتی خودجوش مراسم تشییع جنازه آن مرحوم را تبدیل به تظاهراتی میلیونی کردند. مدتی بعد «یوسف اباذری» استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در مراسمی که با عنوان «پدیده پاشایی» در دانشکده علوم اجتماعی آن دانشگاه برگزار شد در سخنرانی شدیداللحنی پس از مبتذل خواندن پاشایی، مردم را بابت چنین رفتاری تخطئه کرد. در ادامه این مراسم و پس از پایان این سخنرانی چند تن از حضار بلند شده و با جیغ و عربده نسبت به این گفتهها واکنش منفی نشان دادند. راجع به آن نوشتهام!
در ایران برخلاف جوامع مدرن سلیقۀ عمومی بیش از آن که تحت تأثیر مدهای هنری، گالری و گالریداران و نقد و منتقدهای هنری باشد تحت تأثیر آموزشهای دولتی است. عامه مردم بشدت متأثر از آموزش و پرورش و مهمتر از آن تلویزیون و دیگر رسانههای دولتی هستند. مسئولین محترم حکومتی هم که از هنر و متأسفانه فرهنگ هیچ نمیدانند. در جایی که حتّی «ربنا»ی استاد شجریان تحمل نمیشود نباید انتظاری بیش از عَلَم کردن امثال مرحوم پاشایی داشت. مردم نیز به تأثی از تلویزیون پاشایی را هنر میدانند و سطوح بالاتر را (احتمالا) ژستهای روشنفکری.
قاطبۀ تمام جوامع میل به هنر عامهپسند دارند و گروهی برآنند که این شکل از هنر از آنجا که هست، باید به عنوان یک جریان مهم و موجود، شناخته شود اما اهل فن میدانند بعض مقولات از جمله هنر یا سیاست از مواردی هستند که در صورت عوامزدگی دچار نقصان میشوند. عوامزدگی در هنر در اصل به معنای پایین آمدن از آرمانهای هنر و باج دادن به سلیقۀ عامه است. در همین جا لازم به یادآوری است که احترام به سلیقه عموم متفاوت از پذیرفتن آن است. اصولا دموکراسی در همهجا و به همهشکل جواب نمیدهد. مثال غیرهنری آن روی کار آمدن هیتلر در آلمان است که با رأی اکثریّت ملت و همچنین حمایت کامل آنان حتّی تا آخرین روزهای حیات او همراه بود. آیا باید به این رأی فقط از آن جهت که هست و طرفدار داشت احترام گذارد؟ آیا وجود داشتن الزاما اعتبارآور است؟ آیا چون افراد زیادی گرایش به موسیقی عوامپسند دارند پس کسانی چون دکتر اباذری که میدانند و میشناسند باید سکوت کرده و این هنر سطح پایین را مبتذل نخوانند؟
در اینجا لازم است نقدی بر نظر اباذری نیز داشته باشم. او گرچه در این همایش به دیگر سخنرانان اعتراض میکند که چرا نباید موسیقی مرحوم پاشایی را بررسی کنیم و میپرسد (البته با لحن تند خود): «پس مردم برای چه به تشییعجنازه آمدند؟» اما خود در تحلیل پدیده پاشایی مسائل سیاسی و اجتماعی را علّت اصلی اتّفاقات عجیب پس از مرگ این هنرمند میداند. او به سیاستِ سیاستزدایی میپردازد و دولت و ملّت را متّهم میکند آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش میکنند با درگیر شدن در چنین مقولاتی از مسائل اساسی جامعه گریز کنند.
این قضیّه بدیهی است که بُرد هنری مرحوم پاشایی به اندازهای نبود که مراسم تشییع جنازهاش تبدیل به یک حرکت ملّی؟! شود و دلایل بیش از هنر تأثیرگذار بوده است اما حدّاقل این مسئله بهانهای شد تا به هنر عوامپسند هم پرداخته شود. اینکه سلیقۀ مردم به سطح بسیار پایینی تنزل پیدا کرده حرف جدیدی نیست. استاد «آیدین آغداشلو» یکی دو سال قبل در مصاحبهای با روزنامه اعتماد با عنوان «من از زوال سلیقۀ عموم گزارش میدهم» به همین نکته اشاره کرده بودند. ایشان گفته بودند: «...ما در عصری زندگی میکنیم که در سرزمینمان با زوال سلیقۀ عمومی روبرو هستیم.سلیقۀ عمومی ما که بسیار درخشان بوده به انحطاط رسیده است.» اما این مصاحبۀ بسیار خوب که اتّفاقا از آنجا که از زوال و انحطاط سلیقۀ عمومی میگفت شاید تندتر از سخنرانی اباذری بود چندان خبرساز نشد در عوض سخنرانی اباذری به دلیل اینکه مربوط به یک حادثۀ عجیب و ظاهرا ملی بود سوژه مهم گفتگوهای اجتماعی شد.
اباذری و اباذریها از آنجا که روشنفکر هستند و به وظایف روشنفکرانه متعهّدند نمیتوانند و نباید در قبال اشتباهات جامعه سکوت کنند. اصولا «انسان وقتی چیزی را یاد گرفت نمیتواند فرض کند که آن را نمیداند.»[1] بسیاری از هنرمندان ما در این قضیّه تنها به قصد عوامفریبی یا عافیتطلبی همراه و همگام مردمی شدند که نه معنای هنر را میدانستند و نه دلیل احساسات غلیظ و شدید خود را. وظیفۀ یک روشنفکر واقعی دقیقا همان است که دکتر اباذری کردند. یعنی پایمردی بر نظر علمی خود و همراه موج نشدن و چه باک اگر این موج سهمگین است؟! یک روشنفکر واقعی به جای ترس و لرز در برابر چنین موجهایی تمامقد میایستد و در جایی که حتّی بعضی از هنرمندان محبوب ما تنها به جرم همراه موج نشدن هدف بیفرهنگی تودۀ مردم قرار گرفتند بسان اباذری در آن سخنرانی و در جواب یکی از حضار که گفت: «شما حق ندارید به مردم توهین کنید!» فریاد میزند: «خوشحالم که دارم توهین میکنم. باید به این مردم توهین کرد تا بفهمند به چه فلاکتی افتادند».
دکتر یوسف اباذری یک روشنفکر واقعی است.
[1] -محمد قائد، ظلم،جهل،برزخیان زمین، طرح نو، تهران، 1389
من یک (نه) بزرگ هستم.