مولویه

به ترک ترک اولی‌تر سیه رویان هندو را

که ترکان راست جانبازی و هندو راست لالایی

منم باری بحمدالله غلام ترک همچون مه

که مه رویان گردونی از او دارند زیبایی

دهان عشق می‌خندد که نامش ترک گفتم من

خود این او می‌دمد در ما که ما ناییم و او نایی

چه نالد نای بیچاره جز آنک دردمد نایی

ببین نی‌های اشکسته به گورستان چو می‌آیی

بمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی

زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی

هلا بس کن هلا بس کن منه هیزم بر این آتش

که می‌ترسم که این آتش بگیرد راه بالایی

حافظانه

من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم

صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمیکنم